دوره سیر اندیشه بشری سال۱۴۰۰{ جلسه سوم }

     بسم الله الرحمن الرحیم 

دوره سیر اندیشه بشری سال 1400 شماره سه


حتما دو نیرو باید با هم همکاری داشته باشند.
یکی از این نیرو می خواهد جمعش کند و به هم بپیوندد ویکی می خواهد جدا کند.
برآیند این دوتا باهم طبیعت را به حالت پایدار درمی آورد . 

آناکساگوراس در ۵۰۰ الی ۴۲۸ قبل از میلاد می گفت :
همه چیز در طبیعت از پیوستن ذرات کوچک به هم ساخته شده که با چشم دیده نمی شوند.
که امروزه به این
ذرات اتم گفته می شود.
او می گفت به نظر من می شود هرچیز را به اجزای کوچکش تقسیم کرد یا به کوچکترین اعضا تقسیم کرد.
یک چیزی موجب پیوستگی همه این اجزا می شود و آن چیز  روح  است .



 



 *در معرفت نفس آمده که فلاسفه به روح و متافیزیک و خدا باور بسیار قوی داشتند. 
  از سال ۱۹۸۰ به بعد به خاطر قرار گیری یک جو فکری خاصی در اروپا و آمریکا، نظریات فلاسفه هم با توجه به آن تغییر کرد. 


انسان وقتی روح در کالبدش نباشد از بین می رود. یعنی به اجزای تشکیل دهنده اش تجزیه می شود. 

* فرشته ها حق ندارند جسمانیت پیدا کنند .
مگر درموارد استثنا به دستور خداوند باید باشد.
مثلا
در زمان حضرت سلیمان ع افراد در یاد دادن سحر و جادو به یکدیگر زیاده روی کرده بودند و با این سحر و جادو خیلی از آدم ها اذیت می شدند.
و آن افراد مورد ظلم واقع شدند. سپس از خداوند طلب کمک و یاری کردند؛ تا اینکه خداوند به دو فرشته هاروت و ماروت امر کرد که به شکل دو انسان بیایند دربین انسانها. 

یکسری کارها به هیچ وجه قابل دیدن نیستند مثل جنیان.

تفاوت فرشته ها وجنیان در این است که جنیان هر وقت اراده کردند می توانند تجسد وتجسم پیدا کنند ولی فرشته ها چنین اجازه ندارند.
  

  * اگر درجایی هستیم که عطرخوش می آید می توانیم بگوئیم یکی از دلایل آن می تواند حضور فرشته باشد.  

   ولی در این گونه موارد نمی توانیم نظر قطعی بدهیم و بگوئیم این عطر خوبی که به مشام می رسد به دلیل حضور فرشته هاست.  

البته مکان های معنوی و مقدس محل حضور فرشته هاست.
و رسیدن عطر خوش به مشام انسان دلیل نمی شود که این مکان ها در بعضی از مواقع فرشته حضور دارند و در بعضی از مواقع حضور ندارند.
و این عطر خوش فقط منتسب به حضور فرشته نیست و خیلی اتفاقات دیگر ممکن است بیفتد.


   گاهی اوقات این بحث سر از ارتباط روحی (تله پاتی) پیش می آید.

مثلا یک نفر را دوست داریم و علاقه داریم و این فرد از عطر خاصی استفاده می کند یک وقتی در یک جایی دیگر هست
در یک حال وهوای دیگر و همان عطر به مشام می رسد و این ارتباط غیر مکانی و فیزیکی است و حالت
ارتباط روحی است. 
یا اینکه شخصی با یک عطر خاصی یک خاطره خاصی داشته باشد . 



علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید :
در بعضی از ساعات عمر شما   نسیم خوشی  می وزد.
یعنی وقتی یک حال خاصی پیدا می کنید، آن زمان خوبی است برای دعا کردن وچیزی از خدا گرفتن.
مشخص است یک سری کاناله هایی باز است ومی شود  یک سری از چیزها را از خدا خواست

از اولین تفسیر که به ابن عباس نسبت می دهند، تا آخرین تفسیر معاصرانه که درحال نوشته شدن است، یا تفسیری که آیت الله مصطفی محقق داماد درحال نوشتن است، وقتی که به موارد مختلف قرآن می رسد، نظر قطعی نمی دهد.

  مثلا در آیه اول سوره نساء آمده: و پراکند از آن، دو مردان و زنان بسیاری را.  
در این آیه مفسر می گوید :
موضوع گسترش نسل حضرت آدم ع است و همه مفسران بدون استثناء می گویند چند
احتمال برای گسترش نسل آدم ع است: 
۰۱ برادر و خواهر باهم ازدواج کرده باشند و نسل گسترش پیدا کرده باشد. 
۰۲ فرشته ای از طرف خداوند به شکل انسان آمده باشد و نسل گسترش پیدا کرده باشد . 
۰۳ باقی مانده نسل پیش از حضرت آدم ع 
همه مفسران حتمالات را ذکر می کنند.

در نهایت، مفسر آن چیزی که به نظر خودش با واقعیت بیشتر جور در می آید انتخاب می کند و برایش دلیل می آورد.
یعنی مفسر می گوید احتمال اول،احتمال دوم،احتمال سوم ولی با توجه به احادیث و روایات و تاریخ و قرائن که داریم
به نظر می رسد مثلا احتمال سوم به حقیقت نزدیکتر باشد و آخر هم می گوید والله اعلم
راه را کاملا باز گذاشتند و درستش هم همین است.
و کسی هم نمی تواند ایراد بگیرد چون اصل حرف را معصوم علیه السلام از طرف خدا می داند .
پس نمی شود درباره یک مسئله به قطع و یقین نظر داد. 

مخصوصا در بحث علوم انسانی،در بحث فیزیک قطعا می توان گفت مثلا آب در فلان درجه سانتی گراد جوش می آید
ولی بحث علوم انسانی بسیار پیچیده است و نمی توان نظر قطعی داد. 


در رابطه با سه احتمالی که در بالا گفته شد یک عده می گویند احتمال اول درست است.
 _ می گویند یکبار و برای همیشه این اتفاق می افتد و تمام
دیگر اینکه هنوز حکم حرام بودن ازدواج خواهر و برادر از طرف خداوند نیامده بود.
آنهایی که
احتمال اول را قبول دارند می گویند:
شما زمانی درباره این حکم فکر می کنی که ۱۴۰۰ سال حکمش صادر شده والآن هم در جامعه صد در صد حرام محسوب می شود.
یعنی با این ذهنیت درباره آغاز خلقت حرف زده می‌شود.


   مه چیز مایع و ژله ای می شد. 
هرچند این فرضیه غلط بود و امروزه اتم ها هم به  الکترون،پرتون و نوترون تجزیه می شوند.

و تعدادشان با هم فرق می کند.
مدارهایشان هم باهم فرق می کند؛ اینکه چندتا باشند و درچه مدارهایی باشند هم. 

اتم ها باهم متفاوتند در غیر این صورت فرقی بین گل شقایق و درخت زیتون است .
و اگر جسمی  یا درختی یاهرچیزی از بین برود، بدنش متلاشی می شود واتم های سازنده اش می تواند
در ساخت بدن دیگر هم کاری کنند. 

*امروز در فلسفه شبهه ای داریم به نام #آکل و ماکول
آکل و ماکول می گوید: 
تمام ساختار بدن ما تشکیل شده از ساختار بدن آدمهایی که سالها پیش مرده اند.
یعنی اجزای ما تشکیل شده از ساختارهای بدن آدم هایی است که در سالهای دور مرده اند.
و واقعا هم اینطور است.

   اجزای بدن ما تشکیل شده از ساختار آدم هایی است که در سالهای خیلی دور مرده‌اند .  

 * امروزه در زمینه معاد این شبهه را ایجاد کردند که چطور می شود اینکه می گویید 
   افراد دوباره زنده می شوند اجزای بدن آدمها درهم قاطی شده است؟!  

آکل وماکول یعنی خورنده و خورده شده.
در بحث معاد این موضوع توضیح داده خواهد شد.
  منظور معاد در قران 1 و 2 می باشد 


 

  * دموکریتوس گفت:  
     سلولی که اکنون در بینی ماست ممکن است زمانی از اجزای خرطوم یک فیل بوده باشد.  
  ایشان می گفت : اتمی که امروز در ماهیچه های قلب من است ممکن است قبلا در دم یک دایناسور بوده باشد.   


امروزه معتقدند که اتم به ذرات الکترون،پروتون و نوترون تجزیه پذیر است. دانشمندان معتقدند که این تجزیه بلاخره باید به یک جایی برسد که قابل تجزیه نباشد.
و جهان از آن تشکیل شده باشد. پس نتیجه می گیریم که باز هم و (لایتجزی) یعنی جزعی که تجزیه نمی شود. 
اول می گفتند اتم تجزیه نمی شود.
و الآن به این نتیجه رسیدند که اتم تجزیه پذیر است ولی درکل فرضیه سرجایش است.
یعنی تجزیه تا هرکجا پیش برود بلاخره باید به چیزی برسد که آن چیز قابل تجزیه نیست.
چون اگر قابل تجزیه باشد حرف دموکریتوس درست از آب در می آید، که دیگر همه چیز روان و رقیق است، وچیز جامدی نخواهیم داشت. 


دموکریتوس به روح اعتقاد نداشت برعکس آناکساگوراس که می گفت روح موجب پیوستگی اجزا و ذرات می شود. 

به نظر دموکریتوس هرچه بود اتم بود.
حتی اگر روح باشد از اتم تشکیل شده. ولی به گونه ای دیگر.
به همین خاطر تنها به ماده توجه داشت و همه چیز را مادی می دید. این آدم اولین فیلسوف مادی گرا بود که الآن ماده گرایی یا متریالیسم دنباله رو همین راه است‌.


متریالیسم می گوید چیزی به نام روح وجود دارد، اما نه آن چیزی که تو داری میگی یعنی می گوید:
ملائکه و روح مجرد است غلط است؛ چون قابل تعریف نیست. چون حد و اندازه ندارند. روح همین ماده است ولی بسیار شفاف. 

دموکریتوس معتقد بود؛ هیچ چیز تصادفی نیست و چیزی به نام شانس وجود ندارد.
هرچیزی علتی دارد.
دقیقا آن چیزی که در آموزه های دینی ما وجود دارد. یعنی دین ما می گوید هرچیزی علتی دارد

  * پس چرا آدم ها اسم برخی چیزها را تصادف یا شانس می گذارند ؟   
    چون علتش را نمی دانند به یک چیز به عنوان علت نسبت می دهند و آن هم شانس است‌.    
   در صورتی که چیزی به نام شانس نداریم و در دین ما یک قانونی به نام قانون علیت حکم می کند‌.  
   یعنی پشت هر معلولی باید علتی باشد .   


خداوند مظاهر و آسمان ها،زمین و خلقت را نشان می دهد ولی همواره می گوید تدبر کنید.
و استاد این نوع تفکر هم                                                   
                                                                                       
علی بن ابی طالب ع است که می فرماید :
                                                                                   یک ساعت فکر کردن بالاتر از ۷۰ سال عبادت است.   

                                                                                       علی علیه السلام می داند خلاقیت یعنی چه؟   
                                                                                       وقتی آدم ها تفکر کردند چه نتایجی به بار داشت؟  



دموکریتوس می گفت   دوست دارم یکی از قوانین طبیعت را کشف کنم تا پادشاه ایران باشم   
و این حرف او عظمت امپراطوری ایران را می رسانکه پادشاهان خودشان خراب کردند. مستبد شدند و 

   رویه ای را پیش گرفتند که طبقه ایجاد کرد:  

طبقه اول: شاه و اطرافیانش بودند. 
طبقه دوم: معلم ها بودند.
  چون دانستند اگر قرار است چیزی ساخته شود، معلم ها باید بسازند.
 و اگر قرار است  چیزی خراب شود؛ معلم ها باید خراب کنند. 


   هیتلر کتابی دارد به نام (نبرد من) که نوشته خودش در زندان است.    
 

هیتلر می گوید: در جنگ دوم من فرض کردم و اعلام کردم و دستور دادم که هرکسی که می تواند اسلحه به دست بگیرد، باید بجنگد چه پیر،چه جوان،چه مریض و .... و باید از آلمان دفاع کند.
ولی یک عده از افراد را در پناه گاه زیر زمینی که بتون آرمه بود و چیزی نمی توانست آن را خراب کند با احترام جدا کرد و در آنجا سکونت داد
و گفت:اگر همه ما بمیریم اشکالی ندارد، شما باید زنده بمانید و نسل آینده آلمان را بسازید.

آنها معلم ها بودند. 

طبقه سوم: پیشه وران و روحانیون بودند. 
طبقه چهارم: کشاورزان، دهقانان و خواجگان بودند. که بهشان طبقه پست می گفتند. آن ها نمی توانستند درس بخوانند و از خیلی از امتیازات محروم بودند . 

   ■ سئوال :دلیل این که ما نمی خواهیم امام زمان علیه السلام بیاید چیست ؟  
جواب :
           لاف عشق و گله از یار بسی لاف دروغ 
                                                              عشق بازانی چنین، مستحق هجرانند 

_ از ذوالنون مصری/ یکی از عرفای تاریخ


                                                                                                                    مدرس :  استادآقای داوود آموسنی 
                                                                                                        daneshofahm@
                                                                                                                                          مکانی برای مطالعه و اندیشه 

یادداشت سردبیر

@daneshofahm

ما را دنبال کنید