بسم الله الرحمن الرحیم
دوره سیر اندیشه بشری سال 1400 شماره سیزدهم
اگر یک شخص آلزایمری را هیپنوتیزم کنند؛ ریز اطاعات را می گوید پس اینجا جسم است که زوال می پذیرد نه عقل.
نظر دانشمندان امروزی این است که جایگاه علم در مغز نیست.
بلکه ظرف علم روح است.

و این روح برای اینکه بخواهد کاری را انجام دهد نیاز به جسم دارد.
پس روح و جسم مستقل نیستند و کاملا با هم در ارتباطند.
علم جایگاهش روح است، ولی وسیله اش مغز است و این شخص آلزایمری که دچار اختلال مغزی شده، در خواب مغناطیسی همه چیز را می گوید.
خواب مغناطیسی، مربوط به ناهشیار مغز است و مربوط به روح شخص .
یعنی از حیطهی ماده خارج شده.
در آلزایمر ظرف علم خراب شده ولی منبع اصلی اش یعنی روح سالم است.
ما هیچ چیزی به عنوان فراموشی نداریم.
تمام آنچه اتفاق می افتد چه بخواهید یاد بگیرید چه نخواهید، ذخیره می شود.
آن ذخیره زیاد به درد شما نمی خورد.
آن هایی که تلاش می کنند برای یادگیری، این علوم جایگاه مخصوصی دارد، و به محض اینکه از این دنیا رفت به دنیای دیگر تمام این علوم برای شخص ریکاوری و یادآوری می شود.
و وقتی می رود آن طرف کاملا می داند که الان می خواهد چه بشود، چون همه را در این جهان یاد گرفته و آن یادگیری برای روح است و روح هم هیچ اتفاقی برایش نمی افتد زیرا مربوط به عالم مجردات است.
و اگر برای روح مشکلی پیش آید بخاطر جسم است، یعنی به خاطر مشکلی است که برای جسم به وجود می آید، به همین خاطر هم هست که اگر بخواهند در دنیای دیگر حالی به شخص بدهند بازهم باید جسم داشته باشد.
اگر قرار است شخص عذاب شود باید جسم داشته باشد، زیرا به تنهایی نمی توان با روح کاری کرد.
در آلزایمر ژنتیک به تنهایی موثر است تنهایی را می توان با کار کشیدن از مغز و یادگیری پوشش داد تا دچار آلزایمر نشویم .
ما علم جدیدالتاسیسی داریم که حدود ۱۰ یا ۱۵ سال است که راه افتاده است به نام نوروپلاستیسیتی.
بسیار هم کار می کند و مربوط به مغز است و این ها معتقدند که مغز حالت پلاستیکی دارد که هر چقدر و تا هرجا تو بخواهی می توانی ان را کش بیاوری.
این ها معتقدند که مغز حافظه ای است که هیچ انتهایی ندارد و هر چه قدر با مغزت بازی کنی، درگیرش کنی و فعالش کنی مغز بیشتر با تو راه می آید.
فکر و خیالات خودش عامل آلزایمر است خداوند در قرآن روش های از بین بردن آلزایمر را گفته است.
مثلا گفته این جا را نگاه کن، فکر کن و در آن اندیشه کن، تفکر و تدبر کن.
در صورتی که اکثریت افراد با تمام پدیده های اطرافشان بصورت روتین بر خورد می کنند و دچار روزمرگی هستند.
این خودش عامل آلزایمر است.
البته این را هم باید گفت که پرفسور فلانی که جراح مغز و اعصاب بود آلزایمر گرفت، پس آن چه؟
جراح مغز و اعصاب که کار جدیدی انجام نمی دهند و علم جدیدی کسب نکرده و رگه جدیدی از حافظه در مغزش شکل نمی گیرد.
حضرت علی علیه السلام فرمود :
مغبون است اگر کسی دو روزش مثل هم باشد.
وقتی که بر می گردیم به عقب می بینیم علمای ما عالم نبودند، بلکه به معنای واقعی حکیم بودند.
مثلا شخص در علم طب حرفی برای گفتن داشت ولی همین شخص می آید در فلان علم هم کتاب مینویسد یا نظریه دارد.
مثلا فارابی یک منجم و فیلسوف است آنقدر در زمینه ی موسیقی کار می کند که کتاب اعجوبه ای به نام الموسیقی کبیر را می نویسد یعنی شخص اصلا علم را رها نمی کرد.
با افراد پیر که دچار آلزایمر شدند بهتر است خیلی صحبت شود.
یادآوری خاطرات گذشته خیلی خوب است.
ما با دو قسمت که در مغز است به نام بروکا و ورنیکه صحبت میکنیم که یکی جایگاه سلاست کلام است.
اینکه شخص راحت حرف می زند و کلمات پشت سر هم می آید و یک قسمت هم برای مفهوم کلام است.
و شخص حرف با مفهوم می زند.
هرکدام از این جایگاه خراب شود مشکل پیش می آید.
آن هایی که قسمت بروکای مغزشان خراب می شود نمی توانند سلیس صحبت کنند، هی گیر می کنند و دنبال کلمه می چرخند، یعنی کلمه کم می آورند.
ولی شخصی که ورنیکه اش دچار مشکل می شود و خراب می شود خیلی سلیس حرف می زند، ولی چرت و پرت می گوید، که این حالت اسمش سالاد کلمات است. سالاد کلمات ملغمه ای از کلمات است که شخص سلیس صحبت می کند ولی معنی و مفهومی ندارد.
لکنت هیچ ربطی به بروکاو ورونیکه ندارد .
حداقل ۱۱ نوع لکنت داریم و شناخت نوع لکنت مهم است. >>
باروخ اسپینوزا متولد ۱۶۳۲ تا ۱۶۷۷ خیلی به این آدم ظلم شد به دلیل این که می گفت:
دین باید خالی از تعصبات باشد، باید انجیل و تورات را با چشم باز خواند.
دقیقا همان حرفی که در قرآن هم می زنیم یعنی قرآن را هم باید با چشم باز خواند.
اسپینوزا شروع کرد به بررسی تورات و انجیل و ضد و نقیض هایی در آنها پیدا کرد.
و این خطرناک بود و نباید پیدا می کرد.
اسپینوزا وقتی دید کسی حرفش را نمی فهمد و تکفیرش می کنند و می گویند این آدم کافر است، رفت و گوشه نشینی کرد.
و عدسی دوربین و ذره بین می تراشید و اموراتش را می گذرانید.
اسپینوزا می گفت :
خدا در همه چیز تجلی می کند.
اصلا هرچیزی که وجود دارد تجلی خداست.
به نظر اسپینوزا خدا کسی نبود که جهان را آفریده باشد و بعد بنشیند بالای سرش و آن را نگاه کند.
اصلا جهان را خدا می دانست.
همان چیزی که ما در دین داریم.
یعنی رابطه بین خدا و مخلوق مثل رابطه بین بنا و ساختمان نیست.
بنّا ساختمان را می سازد و می رود و بعد از این که ساختمان را ساخت، ساختمان خراب نمی شود.
بنا سازنده نیست سر هم کننده است ولی رابطه بین خدا و مخلوقات مثل رابطه بین لامپ و سیم است و هر وقت این سیم قطع شود لامپ خاموش می شود.
اسپینوزا آلمانی و مسیحی بود.
《 تحریف تورات با وجود پیغمبر شروع شد و حضرت موسی ع با آن مقابله کرد، حرف زد، دعوا کرد ولی این کار مال یک منطقه و یکجا نبود.
دو سوم تمام دنیا مسیحی هستند.
الان انجیل تحریف شده را از کجا و چگونه جمع کنیم ؟
قرآن معجزه است چون تحریف پذیر نیست، قابل دستکاری نیست.
در صورتی که تورات و انجیل تحریف شده است و برای آن دلیل هم داریم.
اگر کسی بگوید قرآن تحریف شده باید دلیل بیاورد .
وحدت وجود، در فلسفه اسلامی یعنی همه چیز خدا است، همه چیز آیینه خداست، یعنی همه چیز مثل خداست.
همه آدم ها محضر خدا هستند، یعنی یکی محضر جلیل، یکی محضر قدیر، یکی محضر سلام، یکی محضر جبار ...》
مهم ترین اثر اسپینوزا اخلاق به روش هندسی است، یعنی کتابی دارد به نام اخلاق به روش هندسی، که خیلی جالب است.
مدرس : استادآقای داوود آموسنی
daneshofahm@
مکانی برای مطالعه و اندیشه



