دوره سیر اندیشه بشری سال۱۴۰۰{ جلسه هجدهم }

بسم الله الرحمن الرحیم 
دوره سیر اندیشه بشری سال 1400 شماره هجدهم 


بنابراین روح بالاتری هم وجود دارد که این احساسات و ادراکات را مدیریت می کند. 
بارکلی گفت
:
شما چیزی دارید به نام احساسات، که این احساسات در جایی تبدیل به ادراک می شود.
ورای این احساس و ادراک باید حس برتری وجود داشته باشد که این احساس و ادراک را آفریده باشد و کنترل کرده باشد و به آن خدا می گویند
بارکلی می گفت همه آنچه که هست از نیروی الهی است

 



همه چیز علت خدایی دارد و آن تنها وجودی است که علت همه چیز است .
در فلسفه غرب اینگونه جملات کمتر دیده می شود، ولی در فلسفه اسلامی بیشتر روی آن حرف زده می شود.
سه نظر روی آن وجود دارد
۱_ یک عده آدم ها گفتند بین موجودات و وجود، وحدت وجود ندارد.
یعنی هر آفریده ای یک وجود محض است
۲_ یک عده گفتند بین موجودات و وجود، وحدت وجود دارد. یعنی چیزی به نام موجود نیست، همه اش وجود است.
یعنی همه چیز خداست. 
این ساعت
، تابلو، فلاسک همه خداست
۳_ یک عده گفتند بین موجودات و وجود، رابطه وجود دارد.
و وجود مراتب مشکک است.
یعنی مرتبه بندی است.
وجود یک چیز است ولی مرتبه بندی دارد
با توجه به این سه نظر فلسفه اسلامی، نتیجه می گیریم نظر بارکلی، نظر دومی است و همه چیز خداست. 
 اصل روشنگری

اصل روشنگری از سال ۱۷۰۰ میلادی به بعد را می گویند.
در این عصر فیلسوفان می گفتند مردم باید روشن بشوند.
باید به آن ها اطلاعات داده بشود.
چرا که مردم دوباره به جهل و خرافات روی آورده بودند.
یعنی مردم دوباره رفته بودند دنبال خرافه، جن، دعاگری و ...
ژان ژاک روسو عقیده داشت که هر چه پلیدی است از تمدن است
یک انسان بالای کوه و دور از تمدن به مراتب بهتر و سالم تر از یک انسان شهری زندگی می کند
چقدر با این جمله موافقید ؟
آیا درست است؟ 
آیا اشکال از تمدن است یا از متمدن
؟
اشکال از تمدن است
اشکال از اسلام است یا مسلمانی ؟
اشکال از مسلمان است
اشکال از علم است یا عالم ؟
اشکال از عالم است
اگر تمدن بد بود؛ پس چرا آن اندازه روایت که در مورد علم و علم آموزی و فضیلت علم و دانشمند هست در فضیلت پرستش خدا نیست؟!
یعنی این قدر علم برای اسلام اهمیت داشته که دین انقدر سفارش کرده به یادگیری علم.
در واقع یادگیری علم، تمدن ساز می شود.
بنابراین اسلام با یادگیری علم و تمدن هیچ مخالفتی ندارد
بلکه تاکید هم دارد که این کار انجام شود.
روسو سعی می کرد که کودکان را در محیط ایزوله و دور از گناه پرورش دهد.
به نظر فلاسفه‌ی این دوران، نظم منطقی جهان به دلیل وجود خدا است و روح هم دارای جاودانگی و بقای همیشگی است
بعضی از آن فلاسفه به خدا گرایی طبیعی رسیدند.
یعنی اینکه خدا خلق کرد و دیگر در کار مخلوقات دخالتی نمی کند.
مثل نظر اشاعره یا اخباریون که می گفتند : خدا خلق کرد و کاری به هیچ چیز ندارد . 
فلاسفه‌ی این دوران برای رهایی از تعصبات خشک کلیسا
، تلاش زیادی کردند و می گفتند
مردم حق دارند درباره‌ی دین، سیاست و اخلاق، آزادنه حرف بزنند.
در سال ۱۸۷۹ که انقلاب کبیر فرانسه اتفاق افتاد، زن ها به دسته‌های مختلف تقسیم شدند و سعی کردند تساوی حقوق با مردان را اجرا کنند.
جالب این‌جاست که گردانندگان این زن ها اصلا زن نبودند.
یک سری مردان، زنان را جلو انداختند و این شعارهای قشنگ را که زن ها همیشه در خانه هستند و باید به دست شوهرشان نگاه کنند، زن ها هیچ حقوقی ندارند، جامعه زن ها را به استضعاف می کشد، به زن ها ظلم می شود، همه را مردها دارند استفاده می کنند و ... به ذهن زنان تزریق کردند و آن ها را تبدیل به هیولا هایی کردند که وقتی کاخ ورسای فرانسه را گرفتند اصلا آنجا مردی نبود.
طرف می گوید من با چکمه رفتم داخل کاخ ورسای و تا بالای مچ پای من خون روان بود و نمی شد بدون ماسک آنجا رفت بوی خون و جسد وحشتناک بود
خون از لای درهای کاخ ورسای بیرون آمده بود و صدای جیغ هایی شنیده می‌شد.
در یکی از اتاقهای کاخ دیدم که ۲۰ زن مردها را روی تختی خوابانده بودند و بدن هایشان را زنده زنده، تکه تکه می کردند.
یعنی یک زن که منشاء تمام عاطفه است را تبدیل کردند به هیولا.
و همه‌ی تقصیر را مردان داشتند که از عمد زن ها را جلو انداختند.
در انقلاب کبیر فرانسه یکی از اصلی ترین نقش ها را زن ها  داشتند
اتفاقاتی که در کاخ ورسای افتاد واقعا وحشتناک بود
اهداف انقلاب کبیر فرانسه چه بود:
۱_ ایجاد حقوق تساوی بین زن و مرد 
۲_ ایجاد فاصله طبقاتی .
یعنی افراد داخل کاخ بهترین زندگی را داشتند و افراد بیرون کاخ بدترین زندگی را.

و مردم واقعا خسته شده بودند
این جنبش ها فایده ای نداشت چون بازهم به ضرر زن ها تبدیل شد.
اصل جنبش زن ها از قرن ۱۹ شروع شد.
همینطور ادامه پیدا کرد و مسببش هم مردها بودند.
منتهی زنان بازهم متوجه نشدند که دارند از کجا ضربه می خورند 
امانوئل کانت در سال ۱۷۲۴ در یک خانواده مسیحی متعصب به دنیا آمد.
به نظر کانت برای شناخت جهان هم به عقل نیاز داریم، هم به تجربه
کانت می گفت وقتی که یک عینک قرمز به چشم می زنید همه چیز را قرمز می بینید، ولی نمی توانید ادعا کنید همه چیز قرمز است.
منظورش چیست ؟
 منظور چهار چوب ها و پیش داوری هایی است که در ذهن وجود دارد و فکر می شود درست است.
وقتی که از داخل این قالب به بیرون نگاه کنید، همه چیز را به شکل این قاب می بینی.
به همین خاطر هم هست که می گویند یک پژوهشگر نباید از قبل چهار چوب داشته باشد.
برای مثال وقتی شما پذیرفتید که این عالم خدا دارد، دیگر درباره چه تحقیق می کنید؟
در این خصوص شهید مطهری ره می فرماید : باید شک کنید و این شک مقدس است.
به شرط این که در این شک باقی نمانید و بروی به سمت جواب.
شکی مقدس است که مقدمه‌ی پژوهش باشد . 
اگر شک نباشد چیزی پیش نمی‌رود
.
زیرا از قبل چهارچوب ها را پذیرفته شده و حرکتی ایجاد نمی‌شود .
مثل پذیرفتن اینکه، این عالم خدا دارد.

مدرس :  استادآقای داوود آموسنی 
                  daneshofahm@
                   مکانی برای مطالعه و اندیشه

یادداشت سردبیر

@daneshofahm

ما را دنبال کنید