بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت سوم
که در اصل باید می گفت خدا عادل است ولی می گوید خدا خود عدل است.
* عادلی که ظلم نمی کند.
کَرَم کننده ای است که همهی کارها به سمت خودش بر میگردد.
خدایی که اجابت کننده دعاست خدایی که عطا می کند، خدایی که شمارنده تعداد نفس ها است.
(در طول عمر چند تا نفس کشیدی؟ )
* پروردگار جن و بشر، هیچ کاری برای خدا سخت نیست.
* اگر دعا می کنی و اجابت نمی شود؛ حتما به صلاحت نیست از طرف دیگر خود شخص هم باید بخواهد.
* خداوند می فرماید: بخوان مرا تا اجابت کنم شما را .
در اینجا همیشه اجابت به معنی استجابت دعا نیست.
اگر قرار باشد هرچیزی که بنده بخواهد همان بشود که دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود.
از طرفی برای اینکه خداوند چیزی را به بندهای که اصرار به دعا برای گرفتن چیزی می کند؛ بفهماند؛ دعایش را مستجاب می کند و به او می دهد.
درحالی که یک عمر بعد از گرفتن خواسته اش در عذاب می شود و از اصراری که در دعایش کرده است پشیمان می شود.
* او خدای است که افراد صالح را حفظ می کند، کسی است که افراد رستگار را موفق می کند، صاحب اختیار افراد با ایمان است و پروردگار همه جهانیان.
خدایی که مستحق این است که مخلوقاتش او را شکر گویند.
* در بحث اصول عقاید گفته شده: کسی شایستگی پرستش دارد که مالک باشد و مالک کسی است که رب باشد و رب حقیقی خداوند است.
پس خداوند شایستگی پرستش دارد.
حضرت فرمود:
من او را بسیار سپاس می گویم و همیشه او را شکر می کنم.
پیوسته و همیشه، چه در آسایش چه در گرفتاری من به تمام فرشته ها، تمام پیامبران و تمام کتابهایشان ایمان دارم.
من حرف هایش را گوش می دهم و اطاعت می کنم و چیزی که خدا را راضی می کند همان کار را انجام می دهم و در برابر قضای او تسلیم هستم.
همه این کارها را انجام می دهم به عنوان رغبت در اطاعت و ترس از عقوبتش. چون او خداست و نمی شود از مکر او در امان بود.
از طرفی به هیچ عنوان هم ظلم نمی کند.
مکر در این جا به معنی حیله نیست که ما به کار می بریم. بلکه مکر به معنی تدبیر و چاره اندیشی است، چگونگی انجام کار است و دلایل حیله گری این هاست :
۰۱ کسی که قدرت ندارد
۰۲ سیاست ندارد
۰۳ برنامه ندارد
۰۴ اعتماد به نفس ندارد
۰۵ کرامت ندارد
۰۶ منابع مالی و انسانی ندارد
که همه این ها می شود فقر و نیاز.
و چون موارد را ندارد مجبور است از راه مکر و حیله وارد شود و به نتیجه برسد.
خداوند اصلا نیازی به حیله ندارد.
انسان ها هم اینطوری هستند. هرچه به خدا نزدیکتر می شوند قدرت روحی الهی پیدا می کنند و نیاز به حیله ندارند.
به علی علیه السلام گفتند مثل معاویه باش و یک مقدار سیاست داشته باش
که حضرت فرمود:
فکر نکنید که معاویه از من سیاستمدار تر است. چیزی که معاویه دارد شیطنت است و آن کار من نیست.
* بخش دوم خطبه و شروع متن اصلی خطبه:
اقرار کنم برای خداوند بر نفس خودم که من بنده او هستم، شهادت می دهم که او رب است.
* مالک حقیقی را رب می گویند.
و همچنین ما در بین اعراب داریم که به صاحب خانه می گویند رب البیت، به صاحب شتر می گویند رب الابل.
زمانی عبدالمطلب رفته بود پیش ابرهه؛ زیرا شتر های عبدالمطلب را گرفته بود.
از طرفی ابرهه می خواست به کعبه حمله کند. همهی مردم به سمت کوه فرار کرده بودند.
عبدالمطلب گفت: من می خواهم ابرهه را ببینم.
وقتی ابرهه عبدالمطلب را دید از حالات او جا خورد.
ابرهه خیلی به او احترام کرد و این کار از ابرهه بعید بود. ابرهه گفت چه می خواهید؟
ما در خدمتیم.
که عبدالمطلب گفت سربازان شما شتر های ما را گرفته اند آمده ام که آن ها را پس بگیرم.
ابرهه خندید و گفت: زمانی که شما وارد شدید من چنان ارادتی به شما پیدا کردم که اگر الان شما واسطه می شدید که من حمله نکنم در تصمیم خود تجدید نظر می کردم و حمله نمی کردم.
عبدالمطلب گفت:
من {رب الابل} مالک شترهایم هستم و آن خانه یعنی کعبه مالک خودش را دارد و از خانه اش محافظت می کند.
این نشانهی ایمان عبدالمطلب است و آنقدر یقین دارد که خدا حضور دارد و بلایی سرشان خواهد آورد که در تاریخ ثبت خواهد شد.
عبدالمطلب گفت:
شترهای مرا بده من بروم. و ابرهه بهش برخورد و گفت شترهایش را بهش بدهید که برود ...
ادامه دارد ...
daneshofahm@
مکانی برای مطالعه اندیشه