دوره سیر اندیشه بشری سال۱۴۰۰{ جلسه نهم }

بسم الله الرحمن الرحیم 
دوره سیر اندیشه بشری سال 1400 شماره نهم



خلقت خداوند ۳ حالت دارد 
_   من شی 
_ من لا شی 
_ لا من شی 


 



یعنی خداوند همه چیز را یا از چیزی خلق کرده یا از هیچ خلق کرده یا اینکه خلقت خداوند از ندارد.
خلقت خداوند از من لا شی نبوده،یعنی از اول چیزی نبوده است. 


طبق گفته افلاطون دنیا یک چیز درهم و برهم بوده و خداوند بهش نظم داده و درستش کرده.
در واقع این حرف غلظ است و همچین چیزی وجود ندارد.
چرا غلط است ؟ 
چه اشکالی داشت که ماده ای وجود داشت و بی نظم بود و خدا بهش نظم می داد؟
جواب : اونی که ما بهش می گوییم وجود؛ یا بوده یا نبوده و ایجاد شده.

اگر بوده؛ می شود قدیم.
و از کی بوده ، با کی بوده ، چه کسی به وجود آورده ؟
اگر جواب بدهیم این می شود خدا .
اگر نبوده و بود شده این؛ و خدا به وجود آورده.
اگر خدا به وجود آورده که نصف و نیمه است و درهم و برهم معنی ندارد.
چون اگر این طور باشد دیگر خدا نمی شود. پس نمی شود خلقت از من شیء باشد.
یکی بود یکی نبود یعنی خدا بود و دیگر هیچ کس و هیچ چیز نبود.



حالت دوم من لا شیء است
این هم غلط است وقتی می گوئیم هیچ ، نیستی است و نمی شود از نیستی هستی به وجود آید. 
حالت سوم لا مِن شیء است.
یعنی خلقت خداوند از ندارد.
یعنی نمی توانیم بگوئیم که خداوند از چی به وجود آورده؟
خلقت خداوند از اراده است.
اذا اراد شی ان یقول له کن فیکون


  * تعریف روانشناسی 

به تعریف قدیم وقتی که شخص می گفت علم النفس منظور از نفس واقعا روح بود و برای روح هم تعریف داشت. 
آن جنبه غیر مادی و غیر جسمی الهی که در وجود بشر وجود دارد و اگر این را در علم امروز بیاوریم شخص می گوید چه می گویی جنبه دیگر یعنی چه؟
این غلط است و قابل پذیرش نیست. 

امروزه در دنیای علمی، علم روانشناسی باید به رفتار شناسی تغییر کند.
امروزه تظاهرات روان به شکل رفتار در می آید و روی این مسئله تحقیق می شود.

  * همیشه رفتار دال بر روان نیست. 

درواقع شخص رفتارشناس است نه روانشناس.
و اگر بگوئیم رفتار برگرفته از همان روان است اشتباه است.

امروزه بیش از ۹۰٪ رفتار هایی که انسان ها  از خود نشان می دهند به خاطر ماسک های مختلف است که زده اند.

یعنی فیلم بازی می کنند. پس این چگونه با روان توجیه می شود؟

مثلا: شخص در حال گریه کردن است و رفتار گریه قابل مشاهده است.
در صورتی که رفتار گریه کردن ما را به آن قسمت از روان سوق می دهد که نامش ناراحتی است.
یعنی نفسش ناراحت است که شخص گریه می کند.
در صورتی که شخصی که در حال گریه کردن است در دلش به حال ما می خندد ولی ما تظاهرات گریه کردن و اشک ریختن را می بینیم.

آیا روان او چیزی است که ما در ظاهر او می بینیم ؟ 
خیر.
پس روان شناسی غلط است و رفتار شناسی غلط است.
ما رفتار شناسی می خوانیم چون امروزه نمی توانیم روان را تعریف کنیم.
مرحوم
غزالی از لحاظ علمی نفر اول دنیا بود.
مهم ترین دانشگاه دنیا نظامیه بغداد که توسط خواجه نظام الملک طراحی و درست شده بود در زمان حکیم عمر خیام بود.
این ۳ نفر رفیق بودند.
خواجه نظام الملک،حسن صباح، عمر خیام.
از زمان کودکی باهم عهد بستند که هرکدام از ما وقتی به جایی رسیدیم به دو تای دیگر کمک کند.
خواجه نظام الملک وزیر شد و به دو رفیق خودش گفت اگر کمک می خواهید بگوئید.
خواجه نظام الملک بعد از تاسیس دانشگاه نظامیه بغداد بهترین استادان را در آن جا به کار گرفت و آنقدر این  دانشگاه ارزشش بالا رفت که شد دانشگاه اول دنیا.
و چون خواجه نظام الملک آن را درست کرده بود اسمش شد نظامیه.
که در تاریخ معروف بود.
در آن زمان دنبال کسی می چرخیدند که رئیس دانشگاه باشد که مرحوم غزالی رئیس دانشگاه نظامیه بغداد شد.
دیدند یک روز از غزالی خبری نیست و دیگر کسی او را ندید.
از او نوشته ای باقی ماند مبنی بر این که : 
به این نتیجه رسیدم که درس و بحث تا یک اندازه ای آدم را جلو می برد و فکر کردم که دیگر در بحث و درس چیزی نیست و من فقط دارم درجا می زنم .
{ چون آدم عادی نبود خیلی دنبالش چرخیدند ولی او را پیدا نکردند }
و در جایی دیگر باید جستجو کنم فلذا رفت دنبال اشراق و نور الهی تا از ظلمت جهل خارج شد.

چیزی که آگوستین حدود ۱۷۰۰ سال پیش این حرف را زد اینکه درباره استدلال دینی مرز وجود دارد و بعد از آن باید نور الهی بتابد تا از ظلمت جهل خارج شد.

آگوستین می گفت منشا شر بودن، نبودن خداست. 
در اصل چیزی به نام شر وجود ندارد زیرا خداوند جز خیر خلق نکرده است.
اصلا چون خداوند خیر مطلق است نمی تواند خالق شر باشد و این شری که است، نبودن خداست. 


{ملاصدرا وقتی از شیراز آمد به اصفهان اولین درسی که شرکت کرد درس شیخ بهایی بود.
شیخ بهایی اعجوبه ای بود که در هر رشته ای دستی بر آتش داشت.
آخوندی بود که به تمام ۵ علوم غریبه مسلط بود.
همه چیز دان بود و اولین کتاب رساله علمیه فقهی را شیخ بهایی نوشت در زمان شاهعباس و به دستور شاه عباس اسمش هم شد
جامع عباسی غاولین کتاب فقهی مدون که بابهایش مشخص شده بود }


پاورقی۱ :
{رابطه مستقیم وجود دارد بین حب، عشق و دوستی و محبت و حرف گوش کردن.
چرا افراد با ایمان حرف خدا را بیشتر گوش می کنند؟
زیرا بیشترین عشقشان مال خداست.
پس بیشتر حرف گوش می کنند. 
از طرف خداوند آیه ای آمد که پیامبر ص به کسانی می گویند خدا را دوست داریم بگو :
شما که می گویید خدا را دوست داریم پس حرف گوش کنید و در ادامه آیه می فرماید
اگر تو خدا را دوست داشته باشی خدا هم تو را دوست دارد
و این ها همه در حرف گوش کردن است و حالت رفت و برگشتی .}

پاورقی۲ : {پاسخ به سئوالات من این فی این الی این مشخص کننده سبک زندگی است. } 

آگوستین می گفت انسان یک جسم مادی دارد که فانی می شود و از بین می رود و یک روحی دارد
که می تواند خدا را دریابد او معتقد بود که مرگ به معنای نیستی نیست و این حرف مهمی بود.
زیرا الان در سال ۲۰۲۲ این حرف ها را نمی توان به آدم ها گفت و مسخره می کنند.

بنظر این آدم هیچ کس استحقاق آمرزش را ندارد و این خدا است که هرکس را بخواهد می آمرزد.
این حرف درستی بود، زیرا نه طاعات و عبادت هایمان ارزش دارد و نه اعمالمان آنقدر بی نقص است که مورد توجه باشد.
اگر خدا بخواهد با عدلش رفتار کند هیچ کدام از ما استحقاق آمرزش را نداریم.
البته آگوستین نمی گفت خداوند بر اساس رافت و فضلش رفتار می کند، این چیز ها را نمی دانستند.
همین قدر می دانستند گه اگر خدا بخواهد می آمرزد. 
معتقد بود انسان مسئول سرنوشت و اعمال خودش است و اراده انسان موثر است.
 این هم جالب است که در آن سال ها آگوستین درباره اراده حرف می زند و می گوید این قدر همه چیز را به سرنوشت و قدر و قضا ربط ندهید .

<< بعضی از آدم ها درگیر بعضی از بلایا و مشکلات می شوند می گویند:
قضا و قدر است و باید پیش بیاید و خدا خواسته.
در صورتی که اراده انسان در انجام کارها نباید نادیده گرفته شود>>


از نظر آگوستین انسانها دو گروه هستند : 
یک گروه آمرزیده می شوند 
گروه دیگر به نفرین ابدی دچار می شوند 
البته منظورشان از نفرین ابدی چه بود توضیحی نداده است.

شاید منظورش هم فیها خالدون بوده.
به نظر آگوستین ما حد و مرز و میانه نداریم که یک عده از آدم ها مدتی عذاب شوند و بعد آمرزیده شوند نداریم.
یعنی افراد یا سفیدند یا سیاه یا آمرزیده می شوند یا به نفرین ابدی دچار می شوند.

پاورقی۳ : {هم فیها خالدون برای کسانی است که نیتشان تغییر نمی کند.
یعنی اگر مدت زیادی هم عذاب شوند بازهم نظرشان از کار بدی که انجام داده اند تغییر نمی کند و پشیمان نمی شوند.
ولی یک عده هستند که بعد از مدتی مورد عفو خداوند قرار می گیرند و از جهنم آزاد می شوند وارد سطح پائین بهشت می شوند
و به دلیل آزادی از جهنم داغ و مهر بر پیشانی دارند و در مواجه با بهشتیان مورد پچ پچ قرار می گیرند.
و با دست نشان داده می شوند که فلانی از جهنم آزاد شده و این موضوع این افراد را آزار می دهد.
و به خدا می گویند که ما این بهشت را نمی خواهیم ما را وارد جهنم کن آن عذاب برایمان بهتر است و کمتر است.
که بعد خداوند فرشته های رحمت خود را مامور می کند تا مهر پیشانی این افراد را پاک کنند.
و طوری پاک می شود که از حافظه افراد دیگر هم پاک می شود که این افراد داغ بر پیشانی داشتند و آزاد شده جهنم هستند و این از فضل خداوند است }


نفر بعدی توماس آکویناموس است
که بزرگترین و مهم ترین فیلسوف قرون وسطی بود.
این فیلسوف در سال ۱۲۲۵ میلادی در شهر آکوثینو بین رم و ناپل به دنیا آمد . 


 * این شخص دیدگاه ارسطو را وارد دین مسیحیت کرد. 

افلاطون را با قلب و عشق می شناسند، ارسطو را با عقل و و استدلال می شناسند.
آکونیاس می گفت تعالیم دینی را می شود با عقل هم استدلال کرد و لذا در بین علمای ما به پیروی از ائمه معصومین علیه السلام تقریبا همین روش را پیش گرفتند
و می بینید که کتابهای ما همه اش عقلی و استدلالی است.
زیرا مناظرات حضرات معصوم ع بر اساس استدلال عقلی و منطقی است، نه بر اساس اشراق و عرفان و شهود.
زیرا بحث عرفان و اشراق و شهود بحث فردی است و نمی شود به دیگران تعمیم داد.
ولی بحث عقلی و استدلالی را هرکس که عقل دارد می پذیرد.


  * ارسطو می گفت چیزی به نام عقل اول وجود دارد که منشاء همه چیز است. 

ولی مسیح آمد و توضیحات بیشتری درباره خدا داد و خدا را کامل معرفی کرد.
آکویناموس نظر ارسطو درباره ضعیف بودن زن ها را پذیرفت.
و فرزندان همه چیز را از پدر به ارث می برند را معتقد بود.
البته این نظر فلسفی بود نه نظر علمی و از نظر ژنتیک امروزه این نظر غلط است.
متاسفانه این مطلب در انجیل هم تایید شده، در تورات عهد عتیق و عهد جدید هم تایید شده.
جایی که گفته شده زن از دنده مرد آفریده شده و این اسرائیلیات بسیار در روایات و احادیث و داستان های ماهم نفوذ کرده و خیلی ازقدیمی ها
معتقدند که زن از دنده یا پهلوی مرد آفریده شده یعنی منشاء زن، مرد بوده است.
مرد به شکل یک چیز مستقل آفریده شده و بعد زن را از مرد استخراج کردند.
یعنی می خواهند مرد را یک چیز مستقل درست کنند و زن را برگرفته از مرد بدانند.
و این یکی از نشانه های واضح تحریف است برای اینکه به منافع عیش و نوش خود برسند.

البته آکویناس با این ها یک فرقی داشت.
می گفت این اختلافات تا زمانی است که مرد و زن داخل این دنیا زنده هستند و وقتی که مردند این اختلاف از بین می رود.

چون دیگر جسمی باقی نمیماند که زن بخواهد از دنده مرد خارج شود. 

 *کاری به قضاوت ارزشی نداریم.  
  این فقط سیر اندیشه بشری است.  



مدرس :  استادآقای داوود آموسنی 
                  daneshofahm@
                   مکانی برای مطالعه و اندیشه
 

یادداشت سردبیر

@daneshofahm

ما را دنبال کنید